{{خاطرات جهنیم ادامه پارت 1}}

خب امروز مدرسه رو پیچوندم خیلی کیف داد عالی بود الان دارم با لب تابم عشق و حال می کنم ولی فردا امتحان ریاضی دارم و عین سگ باید بشینم بخونم اه ریدم تو درس از درس خیلییییییی بدم البته ممکنه یکی خوشش بیاد برای همین خیلی قصد توهین ندارم دیروز خیلی خوش گذشت همش بچه هارو مینداختم تو برف که باعث می شد خیلی بخندم اقا منو به عنوان شیطان نگاه نکنید شما هم بودید همین کارو میکردی مگه نه؟😂😂 به هر حال دیروزفقط برف رو زدیم تو سر و کله هم دیگه که خیلی بهم خوش گذشت عالی بود البته توی این سال این اولین روزی بود که انقدر خوشحال بودم یعنی بعد از 4و 5 ماه اولین روز بود که خیلی خوشحال بودم امروز هم مدرسه رو پیچوندم که دیگه اصلا عالی ولی نگران نباشین این ارامش قبل توفانه 😐😐 فردا قراره دهنم صاف شه
عالیه اصلا ....
من با یه هشتمی و ششمی و هم کلاسی خودم هم سرویسیم هیچ رابطه خاصی با هم کلاسیم ندارم فقط با ریحانه {همونه هشتمی } اوکیم که خیلی باهم میگیم و میخندیم همش تایپ شخصیتیش یادم میره اما هر چی هست توشTداره یعنی احساسی نی ولی خیلی باحاله و میگیم و میخندیم من فقط منتظرم لحظات بگذرن و من بزرگ شم و مستقل تا از این جهنم نجات پیدا کنم ...


به امید روز های خوب برای همه شما.......